بررسی یک برگ شاهنامه که ۱۰۲ سال پیش از ایران خارج شده بود
تاریخ انتشار: ۸ خرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۸۵۷۸۷۵
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روابط عمومی گروه موزههای دفینه، نشستی با عنوان شاهنامه پژوهی از سلسله برنامههای «حال خوش موزه گردی» توسط موزه هنر جهان در سالن کنفرانس پردیس موزهای دفینه برگزار شد.
در این نشست علی اصغر میرزایی مهر دکترای پژوهش هنر، عضو هیئت علمی و مدیر گروه رشته نقاشی دانشکده هنر و معماری دانشگاه علم و فرهنگ درباره برگی از شاهنامه که اکنون در موزه هنر جهان به نمایش گذاشته شده، توضیحاتی داد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی به وضعیت ایران در زمان آل اینجو و تخریبهای مغول و در مقابل آن، تولید شاهنامههای مصور متعدد از جمله نسخه قوام الدین حسن وزیر در سال ۷۴۱ ق. اشاره کرد و گفت: قوام وزیر افرادی را گرد هم آورد و شاهنامه قوام را با ۱۰۴ نگاره که از پرکارترین شاهنامههای شیراز قرن ۸ بوده نوشتند. شاهنامهای که اوراق آن در جای جای دنیا پخش شده و یکی از برگهای آن در موزه هنر جهان وجود دارد.
وی با بیان اینکه نمیدانستم چنین برگی اکنون در موزه هنر جهان وجود دارد گفت: خوشنویس این کتاب که در شیراز نوشته شده، فردی به نام حسن بن محمد بن علی بن حسینی مشهور به موصلی است که آن را به خط نسخ و عنوانهای آن به خط توقیع نوشته شده است. با کمال تأسف باید گفت این کتاب مثل بسیاری از آثار کشورمان، در سالهای پایانی دوره قاجار و در سالهای ۱۲۹۹ هجری شمسی حدود ۱۰۲ سال پیش از ایران خارج شده بود.
میرزایی مهر بیان کرد: براساس منابعی که در اختیار ماست، یک دلال هنری به نام تیگران کلکیان این اثر را از دندان پزشکی به نام دکتر رفیع یا رافی خریداری کرده و آن را به اروپا برده و کتاب را اوراق کرده است تا بتواند پول بیشتری به دست بیاورد به این ترتیب این کتاب در آن زمان اوراق و پراکنده شد. آن موقع شاید ارزشهای تاریخی این کتاب را نمیدانستند اما به تدریج که برخی از کارشناسان هنری روی آن کار کردند، این کتاب هم در نمایشگاههای جهانی عرضه شد و جایگاه و اعتبار و اهمیت خود را برای هنرشناسان و دوستداران هنر روشن کرد.
مدیر گروه رشته نقاشی دانشکده هنر گفت: با توجه به اطلاعاتی که من دارم این کتاب ۳۲۵ برگ داشته است و ۳۰ در ۳۷ سانتی متر قطع آن بوده و هر صفحه ۶ ستونی بوده است. همچنین ۱۰۴ نگاره داشته است. این تعداد نقاشی برای کتاب بسیار زیاد است یا حداقل میتوان گفت که نسخههای قبل از مکتب قرن هشتم هیچ کدام به این تعداد نگاره نداشتند. این نشان میدهد که با این کتاب جدی تر برخورد شده است.
عضو هیئت علمی دانشگاه علم و فرهنگ بیان کرد: استادان ما معتقدند که این نگارهها کار یک نفر نیست. اینها باید در کارگاههای دولتی کشیده شده باشند اما در سال ۷۴۱ هنوز قوام الدین به مقام وزارت نرسیده بود بنابراین گمان میکنیم او یک فرد با فرهنگی بوده که سمتهایی در دولت آل اینجو داشته و تا قبل از رسیدن به وزارت چنین شوری برای مصور کردن کتاب شاهنامه به خرج داده بنابراین حتماً در دوران وزارتش کارهای بیشتری انجام داده یا نسخههای دیگری از شاهنامه سفارش داده که شاید از بین رفته اند.
این نشست با شاهنامه خوانی سحر جهانتاش شاهنامه خوان ادامه پیدا کرد و در انتها امیر ارغوان کارشناس ارشد زبانهای باستانی و شاهنامه پژوه بررسی کارشناسی این برگ را تشریح کرد و گفت: با بررسی برگههای مشابه معلوم شد برگه موجود در موزه هنر جهان با سبک اینجوی شش ستونی، از اصالت برخوردار است.
وی نحوه اثبات اصالت این برگ از شاهنامه را به صورت مفصل توضیح داد و گفت: این برگ نیز مانند بقیه برگها، سرنویسی به خط توقیع، با اعراب گذاری سرخ و رکابی دارد.
ارغوان گفت: جعل شاهنامه در این دوران زیاد بوده است و این برگ از شاهنامه نیز با برگهای دیگری ترکیب شده اما بررسیهای متعدد نشان میدهد که این برگ اصیل است و مطمئن شدیم که متعلق به دوران اینجو است.
هم زمان با این نشست، از صفحه پشت نگاره شاهنامه قوام وزیر موجود در موزه هنر جهان رونمایی شد. در صفحه روی این برگ از شاهنامه، نگاره ای از داستان نوش زاد و رام برزین و در صفحه پشت، متن این داستان آمده است.
کد خبر 5797531 فاطمه کریمیمنبع: مهر
کلیدواژه: شاهنامه میراث فرهنگی موزه قوه قضاییه شهرداری تهران هلال احمر جمهوری اسلامی ایران سازمان هواشناسی شهر تهران شورای شهر تهران زنان ترافیک صندوق بیمه اجتماعی کشاورزان روستائیان و عشایر سرقت سازمان محیط زیست بارش باران دستگیری میراث فرهنگی موزه هنر جهان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۸۵۷۸۷۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ادامه جنجال توسلجویی علمالهدی به شاهنامه | نمیدانستید منیژه، زن بادهنوش و دختر دشمن ایران بود | این ابیات را هم بخوانید!
در سخنان علمالهدی، نکتۀ فرعی نادرستی هم وجود دارد و آن اینکه وی منیژه را "یک زن فرهیخته و ایرانی" توصیف کرده؛ در حالی که منیژه تورانی بوده است. او دختر دشمن بزرگ ایران، یعنی دختر افراسیاب – پادشاه توران – بود!
در واکنش به اظهارات اخیر امام جمعه مشهد درباره حجاب، سایت عصرایران در یادداشتی نوشته است؛
در خبرها آمده بود که احمد علمالهدی، امام جمعۀ مشهد، گفته است: «حجاب متعلق به فرهنگ ایران است. حتی آن زمان که هنوز اسلام وارد ایران نشده بود، حجاب فرهنگ ایرانیان بود؛ بخصوص در تاریخ ایران باستان؛ و انعکاس این فرهنگ را میتوان در شاهنامۀ حکیم ابوالقاسم فردوسی دید؛ آن زمان که از قول منیژه به عنوان نماد یک زن فرهیخته و ایرانی نقل میکند: منیژه منم، دخت افراسیاب / برهنه ندیده تنم آفتاب».
اینکه جناب علمالهدی برای دفاع از حجاب ترجیح داده به سراغ شاهنامه برود و از منیژه مدد بگیرد، خود تایید ناخواستهای است بر آنچه به عنوان دینگریزی در جامعۀ ایران مطرح و البته از تریبونهای رسمی انکار شده است.
محافظهکاران در ایران، به ویژه اگر اهل سیاست باشند، غالبا منکر داعیه دینگریزی در جامعۀ ایراناند؛ ولی چگونه هم آن ادعا را نادرست می دانند و هم آقای علمالهدی برای دفاع از حجاب دست به دامن منیژهای شده که اگرچه آفتاب تنِ برهنهاش را ندیده بود، ولی شرابخواری و عیش و عشرت هم از دیگر ویژگیهای او بوده است؟
در داستان بیژن و منیژه در شاهنامه، منیژه به بیژن دل میبندد و او را به خیمهاش دعوت میکند. چند شبانهروز با او مشغول خوردن و باده نوشیدن میشود، در حالی که نوازندگان با بربط و چنگ برایشان مینواختند.
ببینیم فردوسی چه توصیفی از خلوت بیژن با "منیژه" داشته:
نهادند خوان و خورش، گونهگون
همی ساختند از گمانی فزون
نشستنگه رود و می ساختند
ز بیگانه خیمه بپرداختند
پرستندگان ایستاده به پای
ابا بربط و چنگ و رامش سرای
میِ سالخورده به جام بلور
برآورده با بیژن گیو زور
سه روز و سه شب شاد بوده به هم
گرفته بر او خواب مستی ستم
در ابتدا هم که بیژن وارد خیمۀ منیژه میشود، فردوسی میگوید:
به پرده درآمد چو سرو بلند
میانش به زرین کمر کرده بند
منیژه بیامد گرفتش به بر
گشاد از میانش کیانی کمر
به هر حال پوشش منیژه هر چه بوده باشد، رفتار و کردار او قطعا باب طبع و مطابق عقاید جناب علمالهدی نبوده. پس چرا ایشان از منیژه مدد جسته برای دفاع از عقایدش؟ آیا این گونه تعبیر نخواهد شد که پدیدهای به نام دینگریزی را پذیرفتهاند که به باور منتقدان افرادی نظیر آقای علمالهدی در شکلگیری آن پدیده نقش موثری داشتهاند از منیژه و نه شخصیت های دینی نام برده است؟
مثلا در همین داستان بیژن و منیژه، نوازندگان برای دو دلداده مینواختند تا خلوت و معاشرتشان خوشایندتر شود و این اقبال به موسیقی هم دقیقا بخشی از همان "فرهنگ ایرانیان" بوده که آقای علمالهدی به آن تمسک جستهاند. ولی الآن که اختیار خراسان و شهر مشهد در ید باکفایت جناب علمالهدی قرار گرفته، برگزاری یک کنسرت در مشهد هم ممنوع است.
این نفی موسیقی هم آیا برآمده از "فرهنگ ایرانیان" است؟ و آیا همین سختگیریها موجب دینگریزی جوانان [یا دست کم لایههای قابل توجهی از آنان] نشده؟ قطعا اگر این سختگیریها نبود، امروز امام جمعۀ مشهد ناچار نبود برای دفاع از حجاب، به مشی منیژهای متوسل شود که پس از آن سه روز شادخواریاش با بیژن، در جام شراب بیژن داروی هوشبر ریخت و او را با کمک ملازمانش پنهانی به کاخ پدرش برد و باقی قصه را هم از زبان فردوسی بشنوید:
نهفته به کاخ اندر آمد به شب
به بیگانگان هیچ نگشاد لب
چو بیدار شد و بیژن و هوش یافت
نگار سمنبر در آغوش یافت
در سخنان آقای علمالهدی، نکتۀ فرعی نادرستی هم وجود دارد و آن اینکه وی منیژه را "یک زن فرهیخته و ایرانی" توصیف کرده؛ در حالی که منیژه تورانی بوده است. او دختر دشمن بزرگ ایران، یعنی دختر افراسیاب – پادشاه توران – بود!
البته این نکته اهمیت چندانی ندارد و حق با آقای علمالهدی است. یعنی رفتار و سلوک منیژه تفاوت چندانی با رفتار زنان ایرانی نداشته. چون ایرانیان و تورانیان در مجموع تا حد زیادی در اتمسفر فرهنگی مشابهی میزیستند. ولی همین که امام جمعۀ مشهد واقف نیست منیژه ایرانی نبوده، نشاندهندۀ آشنایی کم او با "تاریخ ایران باستان" است و گمان گرده یک بیت کافی است.
نکتۀ مهمتر اما این است که تفاخر منیژه به اینکه آفتاب هم تنش را ندیده، ریشۀ اشرافی هم دارد. در مکه و مدینه نیز اشراف دقیقا به علت وضع مالی بهتری که داشتند، لباس بیشتری بر تن داشتند.
اکثریت مردم حجاز فقیر بودند و لباس چندانی نداشتند. یعنی نه لباسهای گوناگون داشتند، نه همان تک لباسی که داشتند، همۀ جای بدنشان را میپوشاند و در نتیجه آفتاب تن آنها را میدید و میسوزاند.
اینکه نقل شده است پیامبر گرامی اسلام لباسهای با آستین بسیار بلند را نمیپسندید و اگر لباسی میخرید و آستیناش بیش از اندازه بود، مقدار اضافی را میبرید، دلیلش این بوده که چنین جامههایی را اشراف از سر تفاخر میپوشیدند و بسیاری از مردم پول کافی برای تهیۀ چنین لباسهایی نداشتند.
احتمالا در ایران هم اقشار فقیر تا حدی گرفتار چنین مشکلی بودند. به هر حال اینکه منیژه میگوید آفتاب هم تن مرا ندیده، احتمالا حاوی اشارهای است به خاستگاه طبقاتی برتر او؛ خاستگاهی که اکثر زنان فاقدش بودند.
به عنوان جمعبندی باید گفت در این یادداشت به سه نکته اشاره کردیم. یکم اینکه: وقتی برای دفاع از حجاب، پای زن بادهنوشی مثل منیژه به میان میآید، یعنی جناب علمالهدی هم واقفاند که برای دفاع از حجاب باید به سراغ شخصیتهایی تازه و غیراسلامی رفت و همین نشانۀ تحولی اساسی در جامعۀ ایران است که انکار میشود.
دوم اینکه: حتی اگر بپذیریم اسلام دقیقا همان چیزی است که آقای علمالهدی و همفکران محافظهکار ایشان میگویند، سختگیری برای اینکه سبک زندگی مردم و حتی مشی آنها در عرصۀ عمومی "کاملا اسلامی" شود، علت اساسی دینگریزی در جامعۀ ایران بوده است. با مردم نباید سخت گرفت وگرنه دینگریزی به دینستیزی هم منتهی خواهد شد.
سوم اینکه: اگر چیزهایی به نام "تاریخ ایران باستان" و "فرهنگ ایرانیان" وجود دارد، این امور قطعا تاثیر پایدار و ماندگار خودشان را بر زندگی و مشی و منش ایرانیان گذاشتهاند. جامعه، مومی در دستان صاحبان قدرت نیست تا آن را به هر شکل که خواستند، درآورند. قناعت را فقط به مردم نباید توصیه کرد. حاکمان هم در تلاش برای ایجاد "جامعۀ مطلوب" خودشان باید اهل قناعت باشند.